English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7168 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
patriarchate U ریاست خانواده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefectural U وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture U مقام ریاست دوره ریاست
rule the roost <idiom> U عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
principalship U ریاست
presidentship U ریاست
presidency U ریاست
administratorship U ریاست
generalship U ریاست
matronhood U ریاست
managership U ریاست
matronship U ریاست
superiority U ریاست
directorship U ریاست
headship U ریاست
directorships U ریاست
superintendence U ریاست
chairmanship U ریاست
headships U ریاست
chairmanships U ریاست
managerial U ریاست
superintended U ریاست کردن
matronize U ریاست کردن
postmastership U ریاست پست
superintending U ریاست کردن
abbay U ریاست دیر
to fill the chair U ریاست کردن
superintendency U ریاست مدیریت
mayoralty U ریاست شهرداری
to take the lead U ریاست کردن
superintend U ریاست کردن
superintends U ریاست کردن
mayorship U ریاست شهرداری
abbotship U ریاست دیر
wardenship U مقام ریاست
vice president U نیابت ریاست
prefecture U اداره ریاست
chieftaincy U ریاست قبیله
chieftainship U ریاست قبیله
superintendence U ریاست مدیریت
patriarchate U ریاست طایفه
captaincy U ریاست بزرگتری
command of execution U ریاست اجرایی
captainship U ریاست بزرگتری
magistrature U ریاست کلانتری
bossy U متمایل به ریاست مابی
bossiness U متمایل به ریاست مابی
prioship U سمت ریاست دیر
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
he has passed the chair U ریاست داشته است
presidentship U مقام ریاست جمهور
abbatial or abbatical U مربوط به ریاست دیر
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
You sure have a nerve to ask become a director. U آخر تورا چه ره ریاست
presidential U وابسته به ریاست جمهور
speakership U مقام ریاست مجلس
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
capital U رئیسی ریاست مابانه عمده
deanship U مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
presidency U مقام یا دوره ریاست جمهوری
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
rectorate U مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
masterfully U بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day. U انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate U حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
gens U خانواده
menage U خانواده
wife U خانواده
families U خانواده
households U خانواده
family U خانواده
household U خانواده
clans U خانواده
clan U خانواده
ilk U خانواده
cruciferae U خانواده چلیپاییان
consanguine family U خانواده هم خون
family law U حقوق خانواده
family of computers U خانواده کامپیوترها
schizogenic family U خانواده اسکیزوفرنی زا
crustacea U خانواده خرچنگ
ecomania U بیزاری از خانواده
sheik U رئیس خانواده
family budget U بودجه خانواده
zinnia U خانواده گل اهاری
subfamily U خانواده فرعی
culicidae U خانواده پشه
culex U خانواده پشه
crustaceous U خانواده خرچنگ
family expenditure U هزینه خانواده
family structure U ساخت خانواده
mustelidea U خانواده سمور
turnix U خانواده بلدرچین
turnicidae U خانواده بلدرچین
lanthanide series U خانواده لانتانیدها
motorola 000 family U خانواده موتورولا
matronymic family U خانواده مادرنامی
extended family U خانواده گسترده
patronymic family U خانواده پدرنامی
home visit U بازدید خانواده
type font U خانواده حروف
to maintain one's family U خانواده خود را
family therapy U خانواده درمانی
font family U خانواده فونت
gas family U خانواده گاز
goodman U بزرگ خانواده
the girls U دخترهای یک خانواده
penates U خدایان خانواده
sheikhs U رئیس خانواده
member of a family U عضو خانواده
conjugal family U خانواده زن و شوهری
crustaceans U خانواده خرچنگ
paterfamilias U بزرگ خانواده
paterfamilias U سالار خانواده
family planning U تنظیم خانواده
bring home the bacon <idiom> U نانآور خانواده
matriarchs U رئیسه خانواده
matriarch U رئیسه خانواده
sheiks U رئیس خانواده
sheikh U رئیس خانواده
familial U مربوط به خانواده
strips U موسس خانواده
royalties U از خانواده سلطنتی
horseflesh U خانواده اسب
broken home U خانواده گسیخته
broken homes U خانواده گسیخته
nuclear families U خانواده هستهای
crustacean U خانواده خرچنگ
patriarchs U رئیس خانواده
royalty U از خانواده سلطنتی
clannishness U خانواده پرستی
batrachia U خانواده غوکان
nuclear family U خانواده هستهای
nations U خانواده طایفه
nation U خانواده طایفه
family doctors U پزشک خانواده
circuit family U خانواده مداری
citrus U خانواده مرکبات
clansman U عضو خانواده
family doctor U پزشک خانواده
arachnida U خانواده کارتنه
computer family U خانواده کامپیوتر
apiaceae U خانواده چتریان
accipitres U خانواده لاشخوران
patriarch U رئیس خانواده
actinide series U خانواده اکتینیدها
mangroves U خانواده شاه پسند
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
nabid U خانواده کک و ساس و حشرات
mangrove U خانواده شاه پسند
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
nabidae U خانواده کک و ساس و حشرات
napoleonic U وابسته به خانواده ناپلئون
royalty U اعضای خانواده سلطنتی
saltbush U خانواده گیاهان قازایاغی
royalties U اعضای خانواده سلطنتی
salicaceous U وابسته به خانواده بید
canine U وابسته به خانواده سگ سگ مانند
cycas U گیاه از خانواده سیکاس
viverrine U خانواده گربه زباد
urticaceous U وابسته به خانواده گزنه
ganoidei U خانواده سگ ماهی مینافلسان
He left his family in Europe . U خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
acalephe U خانواده گزنه دریایی
acarina U خانواده کرم جرب
family size U تعداد افراد خانواده
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
apiaceous U وابسته به خانواده چتریان
family man U مرد خانواده - دوست
cetaceous U وابسته به خانواده بال
family planning U برنامه ریزی خانواده
lady beetle U سوسک خانواده Coccinellidae
patriarch U رئیس خانواده یا طایفه
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
materfamilas U مادر خانواده کدبانو
lobelia U خانواده گیاهان لوبلیا
born in the purpule U عضو خانواده سلطنتی
family men U مرد خانواده - دوست
lady bird U سوسک خانواده Coccinellidae
patriarchs U رئیس خانواده یا طایفه
crocodilian U وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
Recent search history Forum search
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
1If he had gone back,it would have been brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
1ریاست مخابرات به چهار نفر کارمند ضرورت دارد
1من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1but as an old harvard man my father could sit with the class of'26
3no family is perfect
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com